آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

28 شهريور 1391 روز دختر

سلام جيگر ماماني. امروز اومدم واست بنويسم روزت مبارك دختر نازم   بابايي هم صبح كه بيدار شديم گفت كه روز دخملم مبارك   به بابايي گفتم كه واست يه هديه بگيره.   قربونت برم ايشاا... سال اينده روز دختر پيشمي و يه بوس گنده ميذارم رو لبات     ...
28 شهريور 1391

يكشنبه 26 شهريور 1391

عزیز دل مامان بالاخره ٢٦ شهریور رسید و شما خانوم کوچولوی من یه ماه بزرگتر شدی و وارد  ماه هفتم شدی و هفته ٢٧. مامانی واسه روز تولدت لحظه شماری میکنم. نمیدونی که چقد دلم میخواد هرچه زودتر اذر ماه برسه . فقط ٥ روز دیگه از فصل تابستون مونده. یادمه اخرای خرداد چقدر چشمامو میبستمو ارزو میکردم که تابستون تموم شه و بریم توی پاییز. یعنی فصلي که عشق من بدنیا میاد. دیگه چیزی نمونده اخه دو سوم راهو رفتیم فقط یه سوم دیگه مونده نفسم. هر سه تامون زاده ی فصل خزانیم.بابایی مهر مامانی ابان شما کوچولوی نانازمم اذر. همیشه عاشق این فصلم.خیلی دوسش دارم به نظرم خیلی قشنگه.   ...
26 شهريور 1391

20دوشنبه شهريور 1391

سلام دختر کوچولوی مامانی الهی من قربونت برم مامان . دلم واسه دیدنت پر میزنه.چند روزی میشه که واست چیزی ننوشتم اخه نی نی وبلاگ یه اشکال داشت. جیگر طلای مامانی هفته رو تموم کردیم والان توی هفته  هستیم. نمیدونی چقد ارزوی اینو داشتم که یه روز اینجا واست بنویسم توی هفته ٢٦ هستیم چون اینجوری دیگه چیزی به اومدن خوشکلم نمونده. قربونت برم مامان تو اصلا اذیتم نکردی توی این چند ماهی که تو دلمی حتی یه بار. اگرم دلم میخواد این روزا تموم شن فقط واسه اینه که روی ماهتو ببینم. مامانی فقط شبا که میخوابم خیلی سختمه اخه همش باید روی پهلوهام بخوابم حس میکنم استخونای دنده هام شکسته ا...
20 شهريور 1391

6 شهريور 91

سلام عزيزدلم. حال دختر كوچولوي من چطوره؟مطمينم كه خوبه خوبي. اخه انقد وول ميخوري تو دلم كه ديگه جدي جدي باورم شده دارم مامان ميشم. خيلي حس خوبيه. ممنونم دختر گلم كه ابا اومدنت به من فرصت اينو دادي كه حس به اين قشنگيو تجربه كنم. دختر خوشكلم امروز وارد هفته  شديم. فقط 14 هفته ديگه مهمون دل ماماني هستي. ميگم 14 هفته واسه اينه كه ديگه تصميممو گرفتم كه سزارين شم. واسه همين فكر نكنم بيشتر از 38 هفته بشه. جيگر طلاي ماماني يه سوپرايزم واست دارم. وقتي بدنيا بياي اينجا واست مينويسم. فقط از دستم ناراحت نشيا. دوباره اسمتو ..... ببخشيد گلم تصميماي من اينجورين ديگه.  ...
6 شهريور 1391

31مرداد ماه 91

سلام عزيزم خوبي ماماني؟ داري چيكار ميكني دختر خوشكلم.؟ دلم واست يه ذره شده كاشكي زود زود اين روزام بره و روز تولدتو برسه. خوشكل مامان الان توي هفته هستيم. تكون تكوناتو راحت احساس ميكنم. ولي يه خورده گاهي وقتا تنبلي ميكني. اگه برم بيرون از خونه تكوناتو حس نميكنم. همينكه ميام خونه خانوم خانوما شروع ميكنه به ورجه وورجه قربونش برم. دو روز قبل كه عيد فطر بود انقد تو خونه حوصلم سر رفت به هر كي ام زنگ زدم كه بريم بيرون همه يه كاري داشتن. منو بابايي ام خودمون دوتايي البته با دختر كوچولوي من رفتيم ناهارو بيرون خورديم يه ذره ام بازي كرديم و اومديم . ديروزم با دايي احمد و عمه فاطمه اينا رفتيم...
2 شهريور 1391
1